تئاتر و سینما، اتوبوس، جادههای باریک میچرخد.
در هفتهای که گذشت، نامی بر روزها بود، بهانه شد. روز حافظ، روز دیدار شمس و مولانا، روز کودک، روز روستا. بهانه قلمهای پاییزی بود و به انداخت؛ در روزهای خالی فریاد.
درد روز کودک
نوید بازرگان چند نکته نوشت: «وقتی پس از سالها تلاش بیوقفه در پروژهی منهتن، رابرت اوپنهایمر توانست اولین نمونهی بمب اتمی خود را آزمایش کند، وقتی که در صحرای نیومکزیکو انفجاری دهشتناک را ناباورانه مینگریست، آنگاه که قارچ سیاه و مهیبی به ارتفاع دوازده کیلومتر بر فراز صحرا شکل گرفت، جملهای آشنا و شگفت بر زبان راند. با زبان سانسکریت گفت که اکنون من به مرگ مبدل گشتهام، نویسندگان گیتا گویی در پی اثبات این نکتهاند که از تقدیر آسمانی نمیتوان گریخت وقتی ایزدان وظیفهی کشتار را بر دوشات نهادهاند.»
نویسنده افزود: «آدمی برای کشتار تنها به یک جملهی توجیهی نیازمند است. یک جملهی کوتاه: 'تقدیر قتل او را رقم زده است و من تنها ابزار حکمی آسمانیام' یا 'تکلیفی شرعی بر دوش گرفتهام'. همین جمله برای خلق خونبارترین صحنههای تاریخ کافی است.»
احمد زیدآبادی نوشت: «آیا در این واقعیت تردیدی وجود داشت که اسرائیل پس از حملهای آنچنانی، با خونسردی کامل، نوارغزه را به کلی منهدم میکند؟ تأکید میکردم که جنگ مسلحانه علیه اسرائیل نتیجه عکس به بار میآورد و بر رنج و محنت فلسطینیها میافزاید. اما آنان که این نوع سخن را به نفع 'صهیونیستها' تفسیر میکردند و با شلیک هر گلولهای به سمت اسرائیلیها فریاد هلهله و شادی سر میدادند، اکنون پاسخ دهند که در مقابل انهدام نوار غزه و مصائب ساکنانش، در چه کارند؟ جز این که تصاویر ویرانهها و اجساد و زنان بیپناه و درمانده و کودکان زخمدیده را در شبکههای اجتماعی به اشتراک بگذارند و فریاد 'واحقوق بشرا' سر دهند؟»