تصویری از اعتراض زنان شاغل در ادارات دولتی که در اعتراض به تلاشها برای اجباری شدن حجاب در ادارات، روسریهایشان را در هوا تکان میدهند (عکس از کاوه کاظمی، ۱۰ تیر ۱۳۵۹)
اسفند سال ۱۳۵۷ هم که هزاران زن در اعتراض به حجاب اجباری به خیابان آمدند، میتوانست به نام کسانی باشد که میدانستند حجاب اجباری به کجا منجر خواهد شد، اما صدای آنان شنیده نشد. از آن راهپیمایی اسفند ۵۷ تا زمانی که حجاب اجباری آرام آرام به عنوان «خواسته علمای قم» در ادارات به اجرا درآمد و سرانجام ظرف پنج سال به قانون تبدیل شد، زنان بسیاری بارها اعتراض خورد را نشان دادند.
اما مساله زنان و حجاب اجباری در سالهای نخست استقرار جمهوری اسلامی به زیر سایه درگیریهای سیاسی خونباری رفت که در آنها، خشونتی بیسابقه حرف نخست را میزد. ضمن اینکه خیلی زود حمله همه جانبه عراق، همه تحولات سیاسی-اجتماعی ایران را متاثر کرد و در شرایطی که علاوه بر خطر اشغال کشور، روند دستگیریها و اعدامهای گسترده مخالفان سیاسی با شدت ادامه داشت، اسلامگرایان موفق شدند علاوه بر قبضه کامل قدرت، حجاب را نیز اجباری کنند.
از این زمان، تا بیش از سه دهه بعد که جمهوری اسلامی به ثبات رسید و حجاب اجباری نیز به بخشی از واقعیت بدیهی و روزمره زندگی جامعه ایران تبدیل شد، مقاومت در برابر حجاب اجباری به یک دغدغه فراگیر تبدیل نشده بود. این در حالی بود که در تمام این سالها، برای برخی از زنان، حجاب اجباری نمادی بود علنی و روشن از تبعیضی فراگیر که از نگاه آنها، به شکلی تحقیرآمیز اجرا میشد.
بعد از پایان جنگ و در اوایل دهه ۷۰ خورشیدی، جامعه ایران همچنان با خاطره وحشت سرکوب و اعدامهای دهه نخست حکومت «جمهوری اسلامی» از روی آوردن به اعتراضهای خیابانی دوری میکرد. اما در همان دوران که سطح خفقان سیاسی تفاوت معناداری با سالهای پیشتر نداشت، در اسفند ۱۳۷۲ زنی در یک اقدام اعتراضی کمسابقه بدون روسری و مانتو بدن خود را به آتش کشید.
وقتی هما دارابی با بنزین در میدان تجریش خودسوزی کرد، تا سالها کسی نمیدانست او یکی از بهترین روانپزشکان کودک در ایران بوده که اجازه طبابت و استادی دانشگاه را به خاطر تن ندادن به حجاب اجباری از دست داده بود؛ زنی فعال سیاسی که به «سلطه» حکومت بر بدنش آگاه بود.
حجاب اجباری با سختگیری قابل توجهی در دو دهه نخست استقرار جمهوری اسلامی اجرا میشد
حجاب اجباری یکی از بنیانهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی برای کنترل زنانی بود که قرار بود در آینده نزدیک سهم خود را از برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی طلب کنند. شعار «یا روسری یا توسری» نقطه شروع سیاستی بود که میخواست اول با اجباری کردن حجاب و بعد با تفکیک و تبعیض جنسیتی نقش آنان را به مادر و همسری مطیع تقلیل دهد.
بیدلیل نبود که با سرکوب جنبش زنان در کنار سایر جنبشهای مدنی، فعالانی که به زنان میآموختند چگونه از حق خود هنگام طلاق دفاع کنند، یکی یکی بازداشت میشدند.
اما مبارزه زنان علیه تبعیض که در سومین دهه قدرت اسلامگرایان، با چهرههایی جوان و ایدههایی تازه بار دیگر جان گرفته بود، در چهارمین دهه حکومت جمهوری اسلامی وارد مراحل تازهای شد و به موازات عمیقتر شدن شکاف میان گروهی از شهروندان و حاکمیت، پایگاه اجتماعیاش گسترش یافت.
در مقابل، سران جمهوری اسلامی نیز خیلی زود نشان دادند همانقدر که در برابر تغییرات دموکراتیک و مشارکت سیاسی شهروندان، حاضر به عقبنشینی نیستند، مساله حجاب و زنان نیز موضوع قابل مذاکره و اصلاحی برایشان محسوب نمیشود.
تا حدی که بعد از اعتراض «دختران خیابان انقلاب» در سال ۱۳۹۶، علی خامنهای این اقدام را مانند دیگر تظاهراتهای آن سال، توطئهای از سوی «دشمن» برای سرنگونی جمهوری اسلامی خواند. رهبر جمهوری اسلامی ایران در سخنرانیهایش مهمترین نقش زنان را مشخص کرده بود: «مدیر و محور خانواده، مادر، همسر و ایجاد آرامش در خانواده.»
اما تحولات سیاسی-اجتماعی ایران مطابق میل رهبر جمهوری اسلامی پیش نرفت و زنان بیش از پیش دایره نافرمانی خود را گستراندند و سرانجام به درخواست «جامعه آزاد» رسیدند.
و نقطه عطف تاریخی این مبارزه درازمدت نیز، مراسم خاکسپاری ژینا امینی در سقز بود که معترضان سوگوار، شعار ژن، ژیان، آزادی سردادند و خیلی سریع در گوشه گوشه ایران، این شعار شنیده شد؛ شعاری برگرفته از نظریههای سیاسی عبدالله اوجالان، فعال کرد زندانی که در دو دهه اخیر، در چارچوب «ایدئولوژی زن آزاد» تاکید کرده راه رهایی خاورمیانه، آزادی زنان است و معتقد است این مساله باید یکی از اصلیترین اولویتهای کسانی تبدیل باشد که با استبداد در این منطقه مبارزه میکنند.