هفتهای که گذشت، گرچه صدای جنگ و مرگ در اوکراین کم شد و در اسرائیل و غزه بسیار، با این همه صدا جلودار فرهنگ و هنر نبود. کمبود و آزار بود، اما شعر و ادب با هوشیاری از میان راهروهای تنگ عبور کرد و میکند، و چنین است نمایشگاهها و نقاشیها، نمایشنامههایی که با شوخی و رقص و آواز میگردد، گرچه نام بزرگان صحنه در کار نیست.
بازیگران و کارگردانهای زن، در سکوت ماندهاند. بازیگرانی غایباند، چرا که همچون بانوان زندانی، به روسری رضایت نمیدهند. حتی برنده جایزه نوبل هم با قلب بیمارش از زندان بیرون نرفت؛ بدرقه کردن آرمیتا، خانم نسرین ستوده را هم به زندان برد، تا بند زنان خالی نماند. غریبتر صدای خانم رهنورد است که از کوچه اختر به گوش میرسد.
رونق مصاحبه زندانیان با هم خود نمونه تازهای در دنیای ارتباطات است، مصطفی تاجزاده و رزاقی زندانی بیمار، و فائزه هاشمی نیز بیصدا نمیماند. صدا و سیما در دنیای دیگریست. شهرداری برای خود هنرپیشه و گوینده و مجری برنامه آماده کرده است. سه وزیر دولت با صدای بلند هرروزه بدنههای فرهنگ و هنر را میلرزانند، از وزارتهای آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد، و ارتباطات بیشتر.
شهرهای بزرگ، در آرایش خیابانها، گردش مراقبان عفاف و حجاب دست بالا را دارند. اما خیابانها در تصرفشان نیست. شهرهای کوچکتر زندگی سنتی خود را همچنان به دوش میکشند، گرچه خبر میرسد… مردمان بیدارند و شاعران به اشاره کارها میکنند که «از شحنه برنمیآید».