کیوان رحیمیان، شهروند بهائی زندانی در ایران، در نامهای خطاب به همسر درگذشتهاش از زندان اوین آنچه را که بعد از انقلاب بر او و خانوادهاش و بسیاری از خانوادههای بهائی در ایران گذشته، روایت کرده است.
کیوان رحیمیان در تیرماه ۱۴۰۲ بازداشت شد و بار دیگر به حبس سنگین در زندان محکوم شد.
همسر او فرشته سبحانی، ۱۲ سال پیش هنگامی که آقای رحیمیان به قید وثیقه از زندان آزاد شده بود، در اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت و کیوان رحیمیان در حالیکه سوگوار همسرش بود در سال ۹۱ برای گذراندن ۵ سال حبس راهی زندان شد.
او و برادرش کامران و برادرزنش فاران حسامی، در رابطه با پرونده دانشگاه بهائیان زندانی شدند و فرزندانشان را به مادرشان آفاق خسرویزند سپردند.
آقای رحیمیان در این نامه از تبعیضها و محرومیتهای اعمال شده بر آنها به عنوان یک خانواده بهائی مینویسد؛ از جمله مشکلاتی که جوانان بهائی همچون دخترش ،ژینا، برای تحصیل در دانشگاههای ایران با آن روبرو هستند:
«خیلی عجیب است بعد از ۴۰ سال هنوز جوانان بهائی از حق تحصیل به عنوان یکی از اساسیترین حقوق اولیه شهروندی محروم هستند و با گذشت این همه سال ژینا مانند من، تو و بسیاری دیگر از جوانان مورد تبعیض قرار میگیرد.»
او در بخش دیگری از نامهاش نوشته است که «به عنوان یک بهائی از یکی دیگر از از حقوق شهروندی خود یعنی نشر کتاب با مجوز قانونی» محروم شده است.
او نوشته که ترجمه ناتمام کتاب «پرورش محبتآمیز کودکان» را که همسرش پیش از مرگ شروع کرده بود، در زندان تمام کرده است اما نه تنها اجازه چاپ به آن نمیدهند، بلکه نمیگذارند کتابهای منتشر شده او و برادرش تجدید چاپ شود.
آقای رحیمیان درباره بازداشت اخیر خود نوشته است که در ۲۷ تیر ماه به اتهام «تبلیغ آیین بهائی از طریق کلاسهای روانشناسی و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» بازداشت شد و ۴۵ روز را در سلولهای انفرادی گذراند بدون اجازه تماس با بیرون. این بیخبری موجب شد مادر سالخورده و دختر جوانش به شدت نگران سلامتی او باشند.
آفاق خسروی زند، مادر کیوان رحیمیان
آفاق خسرویزند، مادر کیوان رحیمیان آن زمان در یادداشتی در شبکههای اجتماعی نوشت:
«آفاق هستم و در آفاق صدایت میکنم پسرم کیوان، ۴۰ روز است که از تو هیچ خبری نداریم، نه تلفنی و نه ملاقاتی. نگران سلامتی روانی و جسمانیات هستیم … این ۴۰ روز اولین عددی نیست که با آن روبرو میشویم. ۴۰ سال است که این داستان پرتکرار را تجربه کردیم. داستان نگرانی و بیخبری، ابهام و ترس، آرزوی عدالت و آزادی.»
آفاق خسرویزند هنگامی که پسرش در زندان بود در آبان ۱۴۰۱ درگذشت اما مسئولان زندان به کیوان رحیمیان برای شرکت در مراسم مادرش مرخصی ندادند.
آقای رحیمیان در این نامه درباره اینکه ماموران امنیتی اجازه ندادند مادرش مانند بسیاری از بهائیان دیگر در گلستان جاوید، آرامستان بهائیان در تهران دفن شود، توضیح داده است.
بهائیان همواره برای دفن عزیزانشان با مشکلاتی روبرو هستند و گاه سنگ قبرهای آنان تخریب میشود. اما ماموران امنیتی اخیرا محدودیتها را شدت بخشیدهاند و اجازه نمیدهند که بهائیان درگلستان جاوید تهران دفن شوند و آنها را مجبور میکنند که عزیزانشان را در خاوران به خاک بسپارند؛ جایی که اعدامیهای سیاسی دهه ۶۰ مخفیانه در گورهای دستهجمعی دفن شدند.
کیوان و کامران رحیمیان هم نتوانستند مادرشان، آفاق خسرویزند، را در آرامگاه بهائیان تهران دفن کنند و ماموران امنیتی آنها را مجبور به دفن مادر خود در محوطه گورهای دستهجمعی خاوران کردند. اما آنها تصمیم گرفتند پیکر مادر خود را به جای دفن در خاوران برای تحقیقات پزشکی به دانشگاه تهران اهدا کنند.
آنها در یک پست اینستاگرامی گفتند: «برای حفظ استقلال جامعه بهائی، برای احترام به حریم روح خاوران که پدرمان هم بخشی از آن است، و میل آفاق به یادگیری و حمایت بیدریغش از ما در مسیر یادگیری تصمیم گرفتیم پیکر مادر عزیزمان را وقف یادگیری دانشجویان پزشکی کنیم.»
اما دانشگاه به آنها خبر داد که به «جنازه احتیاج ندارد» و پیکر مادرشان بدون حضور خانواده در خاوران در یک قبر دو طبقه بدون نام به خاک سپرده شده است.
آقای رحیمیان مینویسد: «ماجرای گلستانهای جاوید (آرامستانهای بهائی) هم مانند بسیاری دیگر از حقوق شهروندی در این ۴۵ سال بارها نقض شده است. از مصادره گلستانها تا تخریب قبور تا عدم اجازه تدفین در شهری و انتقال اموات به شهری دیگر.»
آفاق خسرویزند حالا در جایی دفن شده است که تصور میشود همسرش نیز آنجا در گورهای دستهجمعی خاک شده است.
آغاز تبعیض و بیعدالتی برای خانواده رحیمیان به سالهای اول بعد از انقلاب برمیگردد؛ زمانی که حکومت ایران پدر آنها رحیم رحیمیان را به جرم بهائی بودن در سال ۶۲ زندانی کرد و به گفته نزدیکان پس از «شکنجههای شدید» در سال ۶۳ اعدام کرد.
پیکر رحیم رحیمیان هرگز به خانوادهاش بازگردانده نشد و خانوادهاش گمان میکنند در خاوران دفن شده است.
با وجود تمام این تبعیضات و محرومیاتهای اعمال شده بر بهائیان در ایران، آقای رحیمیان در نامهاش نوشته است:
«بزرگترین رنج، درد و تبعیض در حق ما این است که ما از خدمت و ارائه آنچه در توان برای آبادانی و رفاه کشور عزیزمان ایران داریم، محروم هستیم. امیدوارم که نهایت ظلمت، سیاهی و تاریکی شب، سرآغاز روشنی، روز و طلوع خورشید باشد.»